تفنگ دارا ن وحا کميت کرزي
ارسالي شبنم نورزی ارسالي شبنم نورزی


نمايند گان دولت اسلامي افغانستان، در جريان سفرهاي متعدد خويش به ممالك مختلف، مكرراً در مورد احياي فوري اردوي ملي سخن بر زبان آورده اند. كنترول كشور،‌ بدون چنين ارگاني بسيار دشوار به نظر ميخورد. حامد كرزي تا حال نتوانسته است كه اداره اكثر مناطق كشور را در د ست داشته باشد. در آنجا ده ها گروه مسلح قومي، يا تا حدي و يا اصلاً دولت كرزي را به رسميت نميشناسند. موجوديت گروپهاي وهابي از قوم خاص پشتون- كه زياد تر شان در صفوف طالبان ميجنگيد ند- در ميان اين نارضايان، زياد تر از ديگران مطرح ميباشد. خطر ديگري كه بسيار جدي ميباشد، باندهاي مافيايي است كه روابط بسيار محكم با سيستم هاي مافيايي پاكستان، جنوب- شرقي ايران، آسياي مركزي و كشورهاي مشترك المنافع دارند. در كنار همه اين جريانات، خطر اساسي حضور سازمانهاي جاسوسي كشورهاي مختلف- كه بخاطر منافع جيوپوليتيك خويش در اين سرزمين جنگديده مصروف فعاليت هستند- ميباشد. تمام اين فاكتورهاي كه در بالا از آن ياد شد تاثير بسيار منفي بالاي روند صلح در افغانستان دارد و دولت افغانستان را ضعيف و ناتوان ميسازد. به همين منظور اولين كار در اين كشور، بايد احيا يك اردوي ملي، با د سپلين، با امكانات قوي و كنترول شده از مركز باشد. به منظور تحكيم صلح در كشور، كنترول تمام ولايات توسط ارگانهاي مركزي ، حل پرابلم تجارت مواد مخدر و جلوگيري از مداخلات خارجي، دولت در نظر دارد تا كارهاي ذيل را انجام دهد: تشكيل اردوي افغانستان در سطح داخلي افغانستان، نيروي اصلي نظامي دولت ، گروپهاي مسلح وزير دفاع پيشين كشور، محمد قسيم فهيم (شوراي نظار) ميباشند. تعداد لشكر مارشال فهيم به 10 هزار نفر ميرسد (كه 75 در صد آن از قوم تاجك ميباشد). اكثر جنگجويان شوراي نظار در سالهاي 1975 تا 1992 در جنگهاي پارتيزاني عليه رژيم محمد داود خان و متعاقباً حزب د موكراتيك خلق افغانستان و همچنان نيروهاي فرقه 40 اتحاد شوروي، اشتراك ورزيد ند. از سال 1992 به بعد دار و دسته فهيم سرگرم كشمكشهاي قومي با گروپهاي ديگر و بعداً با طالبها بودند. و اين همه يكي از دلايل تجارب جنگي اين گروه در طول سالهاي متوالي ميباشد. اكثريت رهبري اين گروه (شوراي نظار) از همه بيشتر همكاري روسيه را با خود داشتند. بعضي هايشان هم روابط نزديك با جمهوري اسلامي ايران و قواي مسلح هند داشتند. نيروهاي هاي نامبرده ستون اصلي اردوي افغانستان خواهد بود. در اين مرحله رول عمده را در تشكيل اردوي ملي، قسيم فهيم و اطرافيانش بازي خواهند كرد. همزمان نيروهاي قومي ديگري هم در مناطق مختلف حضور دارند (كه تعداد شان تقريباً به شصت هزار نفر ميرسد). بعضي از قوماندانهاي اين تنظيم ها تا اندازه‌ي از دولت كرزي حمايت ميكنند و عده‌ي هم حتي او را به رسميت نميشناسند. آنها مناطق استراتيژيكي مهم كشور را زير كنترول دارند و از حمايت كشورهاي خارجي مثل ايران، ازبكستان، پاكستان، تركيه و عربستان سعودي برخوردار ميباشند. وظيفه اساسي دولت اينست، تا نيروهاي متفرقه اطراف را هم در چوكات اردوي ملي داخل سازد. اين امر در صورتي امكان پذ ير است كه انتقادات جنگسالاران شنيده شود و تشنجات قومي بر كنار گردد. در غير آن، دولت با يك عكس العمل بسيار جدي رو برو خواهد شد. مهم است كه در تركيب اردوي ملي افغانستان تمام مليت ها گنجانيده شود. امتياز دادن به بعضي و دور ساختن ديگري، باعث تشنجات مي گردد و دوام جنگ داخلي در كشورطولاني تر ميسازد. زيادتر اطرافيان وزير دفاع به اين نظر اند كه اردوي كشور حدود 110 هزار نفر جمعيت داشته باشد.
در شرايط كنوني با كمك كشورهاي خارجي آمادگي گروپهاي اول اردو افغانستان جريان دارد. در ماه هاي اخير دولتهاي زيادي آماد گي خويش را به منظور همكاري در ساختن ارتش ملي ابراز داشتند. به منظور تربيه كادرهاي جديد نظامي، كشورهاي مثل امريكا، بريتانيا، تركيه، فرانسه، آلمان و حتي هندوستان، دست بكار شد ند. چندين قرارداد به مقصد كمك نظامي براي افغانستان، بين دولت چين و افغانستان در جريان سفر حامد كرزي، و عربستان سعودي و افغانستان در جريان سفر فهيم به آنجا، به امضاء رسيد. بيش‌ از سه سال‌ است‌ كه‌ امريكا و متحد ين‌ با حمله‌ بر افغانستان‌ تحت‌ شعار دفاع‌ از حقوق‌ بشر، نوكران‌ ديروز خود را مجازات‌ نموده‌ و رژيم‌ قرون‌ وسطايي‌ آنان‌ را از هم‌ پاشيدند اما هنوز هيچ‌ نشاني‌ از ثبات‌ و صلح‌ و امنيت‌ در كشور سراغ‌ نمي‌توانيم‌، زيرا پس‌ از سقوط‌ طالبان‌، برادرا ن‌ د يني‌ شان‌، «مجاهد ين » براي‌ دومين‌ بار بر قدرت‌ نصب‌ شدند و دست‌ آنان‌ را در نقض‌ حقوق‌ بشر، حقوق‌ زنان‌، دامن‌ زدن‌ اختلافات‌ قومي‌ و مذهبي‌، چور و چپاول‌ و تجاوز از پشت‌ بسته‌ اند. حال‌ نه تنها بر مردم‌ ما بلكه‌ بر اكثر مردم‌ دنيا آشكار گشته‌ است‌ كه‌ با وصف‌ حضور نيروهاي‌ آيساف‌ وادعاهاي‌ بلند بالاي‌ آقاي‌ كرزي‌، هنوز هم‌ افغانستان‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مراكز فجايع‌ حقوق‌ بشر باقي‌ مانده‌ است: ادامه‌ خشونت‌ عليه‌ زنان‌، حوادث‌ بيشمار تجاوز، تهد يد و ازدواج‌ اجباري‌ توسط‌ افراد مسلح‌ جهادي‌، افزايش‌ بي‌سابقه‌ خود كشي‌ و خو د سوزي‌ زنان‌، تهديد فاميل‌ها تا د ختران‌ خود را به‌ مكتب‌ نفرستند، سوزاند ن‌ مكاتب‌ دخترانه‌، احساس‌ ناامني‌ زنان‌ در كار بيرون‌ از خانه‌، ممنوعيت‌ ظاهر شدن‌ آواز خوانان‌ زن‌ در راديو و تلويزيون‌، افزايش‌ زنان‌ و بيوه‌هايي‌ كه‌ چاره‌اي‌ جز گدايي‌ و روي‌ آوردن‌ به‌ فحشا ندارند و... كشتار، دستگيري‌ و شكنجه‌هاي‌ وحشيانه‌ از سوي‌ مامورا ن‌ به‌ اصطلاح‌ امنيتي‌ با انگيزه‌هاي‌ قومي‌ و مذهبي‌ و گروهي‌ به‌ طور روز افزون‌. ادامه‌ سيستم‌ ملوك‌الطوائفي‌ و منازعات‌ بي‌ پايان‌ بين‌ نيروهاي‌ جهادي‌ در تمام‌ ولايات‌ كه‌ در اثر آنها عمد تاً مردم‌ بيگناه‌ كشته‌، زخمي‌، فراري‌ و متضرر مي‌شوند. سرقت‌ منازل‌، د كان‌ها و دفاتر، اخذ غير قانوني‌ ماليه‌ و گمرك‌، حيف‌ و ميل‌ سرمايه‌هاي‌ ملي توسط‌ رهبران‌ تفنگ‌ سالار. بيداد فساد مالي‌، رشوه‌ ستاني‌ و بيكاري. خورد و برد قسمت‌ اعظم‌ كمك‌هاي‌ خارجي‌ به‌ وسيله‌ وزارتخانه‌ها و د يگر ارگان‌هاي‌ دولتي‌ و كند بودن‌ شرم‌ آور اعمار مجدد. سران‌ جهادي‌ در زير چشم‌ هزاران‌ عسكر امريكايي‌ و ناتو به‌ توليد و تجارت‌ بيسابقه‌ي‌ هيروئين‌ مشغول‌ بوده‌ كه‌ افغانستان‌ را مجدداً در صدر ليست‌ كشورهاي‌ توليد كننده‌ هيروئين‌ قرار داده‌اند. باوجود ادعاهاي‌ مبني‌ بر «آزادي‌ بيان‌»، فريادها در گلو خفه‌ مي‌گردند و آناني‌ كه‌ جرئت‌ ابراز نظرات‌ غير سازشكارانه‌ شان‌ را دارند با ضرب‌ و شتم‌ و تفنگ‌ و تهديد روبرو مي‌شوند. باوجود اين‌ كه‌ گاهگاهي‌ بوي‌ جنايات‌ سران‌ قدرت‌ و اقارب‌ و همد ستان‌ شان‌ در مطبوعات‌ جهاني‌ نيز بالا مي‌گيرد اما اين‌ ها بدون‌ كوچكترين‌ توجهي‌ به‌ اين‌ رسوايي‌ و با آرامش‌ خاطر به‌ اعمار قصرهاي‌ خود بالای سينه های مردم ادامه‌ مي‌دهند. در كشوري‌ كه‌ قاتلان‌ محصلان‌، صاحب ‌منصبان‌ معترض‌، داكتر عبدالرحمن‌، حاجي‌ قد ير و صدهاي‌ ديگر هنوز به‌ محاكمه‌ كشانيده‌ نشده‌ اند نمي‌توان‌ داد از نفاذ قانون‌ و د موكراسي‌ زد. اكثريت‌ مهاجرين‌ مقيم‌ ايرا ن‌ و پاكستان‌ به‌ علت‌ استيلاي‌ بيكاري‌، عدم‌ امنيت‌ و ادامه‌ جنگ‌ و جنايت‌ توسط‌ «تفنگداران » زندگي‌ پر توهين‌ و عذاب‌ در پاكستان‌ و ايران‌ را بر زند گي‌ زير سايه‌ تروريستان‌ ترجيح‌ مي‌دهند و آناني‌ نيز كه‌ برگشته‌ اند دربدر و پشيمان‌ اند. تحت‌ شرايط‌ فعلي‌ و با توجه‌ به‌ ماهيت‌ خاينانه‌ و ميهنفروشانه‌ بنيادگرايان‌ هيچ‌ خوشبيني‌ و اميدي‌ نمي‌توان‌ به‌ نتايج‌ لويه‌ جرگه‌ و قانون‌اساسي‌، انتخابات‌ رياست جمهوری،کابينه جديد و انتخابات پارلمان‌ و... بست‌. تا زماني‌ كه‌ طاعون‌ بنياد گرايي‌ از كشور ما نابود نشده‌، هيچ‌ قانون‌ و انتخابات‌ و... نمي‌تواند اثر مثبت‌ در بهبود اوضاع‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ داشته‌ باشد. قانون‌ اساسي‌ وانتخاب ريس جمهورفقط‌ زماني‌ واقعاً د موكراتيك‌ خواهد بود كه‌ بر ركن‌ اساسي‌ آن‌ ـ سكيولاريزم ـ استوار باشد. چون‌ سران‌ جهادي‌ جدايي‌ د ين‌ از دولت‌ را مانعي‌ بر سر راه‌ خود مي‌يابند، آن‌ را «ضد اسلامي‌» مي‌نامند تا حاكميت‌ خويش‌ را تداوم‌ بخشند. رهبران‌ و قوماندانان‌ جهادي‌ كه‌ به‌ قانون‌اساسي‌ بعنوان‌ سندي‌ بي‌ارزش‌ مي‌نگرند، با تكيه‌ بر تفنگ‌ خود انتخابات‌ پارلماني را نيز هرگز اجازه‌ نخواهد داد «آزاد» و «شفاف‌» باشد.
زنان و حاکميت تفنگ در ٢٩ جنوری٢٠٠٢، آقاى جرج بوش در سخنرانى سالا نه خود در مورد «وضعيت کشورما» گفت: \"پرچم آمريکا بر فراز سفارتخانه ما در کابل در اهتزاز است... و امروز زنان افغانستان آزادند.\" انگار که\"ائتلا ف عليه تروريسم\" جنگ براه انداخته بود تا زنان افغانستان را آزاد کند. پس از بمبارانها و ورود نيروهاى اتحاد شمال به کابل، روزنامه‌ها عکسهاى زنان خندانى را منتشر کردند. چنين توجيهى غريب است، وقتى که مجاهد ينى که از طرف متفقين دوباره در قدرت مستقر شده‌اند بهتر از طالبان رفتار نميکنند. وانگهى، گزارشگران متعدد در محل د يگر نميتوانند سوء ‌ظن شهر‌نشينان کابل و جلال ‌آباد را پنهان کنند. سوء‌ ظنى که از تجربه اين مردم نشات ميگيرد: در فاصله سالهاى ١٩٩٢ و ١٩٩٦ نيروهاى «اتحاد شمال» بيد ليل زندانيان و زخميان را قتل‌عام و کشتار ميکردند، و مردم غيرنظامى را مرعوب کرده و از آنها باج ميگرفتند. اکنون همان اوضاع در افغانستانى که دوباره به مناطق نفوذ تقسيم شده و به‌نوعى تکرار ميشود. در افغانستان همچنان که در کويت، عربستان سعودى، يا هر جاى ديگر، امريکا هيچگونه اعتنائى به حقوق زنان ندارد. او حتى زنان افغانستان را دانسته و آگاهانه قربانى منافع خود کرد. براستى مجاهد ين از کجا ميايند؟ از سال ١٩٧٨، حتى پيش از آنکه ارتش شورو ى کشور لشکرکشي کند، روساى قبائل و مقامات مذهبى عليه دولت که د ختران را مجبور به مکتب رفتن کرده بود و فروش زنان را ممنوع نموده بود، اعلام جهاد کردند. در افغانستان هرگز به اندازه سالهاى ١٩٩٢-١٩٧٨ اينهمه زن داکتر، استاد، وکيل، و نظاير اينها، وجود نداشته است. از ديد گاه مجاهد ين، حقوق زنان کاملا به يک جنگ ميارزد، به جنگى عليه آن. ورود شوروى به اين نبرد بعد ميهن ‌پرستانه ميدهد. و ايالات متحده که دشمنان خود را دوستان خود ارزيابى ميکند از آنها حمايت ميکند. مسلم است که امريکا ميداند مجاهدين قصد دارند زنان را سرجايشان بنشانند. اما اين مجاهدين در مقابل مسکو ميايستند و اين تنها چيزى است که بحساب ميايد. پس از عزيمت نيروهاى شوروى، جنگ، بويژه بر عليه غيرنظاميان ادامه مييابد. سربازان مقاومت خانه ها را غارت ميکنند و زنان را مورد تجاوز قرار ميدهند. قوماندانان محلى از موترهادر هر پنجاه کيلومتر باج ميگيرند، فساد و هرج و مرج مانع اعمال قانون شرع ميشود. به اين ترتيب عرصه براى رسيدن طالبان، مجاهد ين که بر ضد‌ وطن عمل نموده ، آماده ميشود. و اين ها نامزدهاى شايسته دريافت کمکهاى آمريکا، که از طريق عربستان سعودى به مدارس مذهبى پاکستان دالر سرريز ميکند، ميشوند. پس بپرسيم آيا ايالات متحده هميشه براى حقوق زنان (در افغانستان) مبارزه ميکرده است؟ نه. آيا هيچگاه براى حقوق زنان (در افغانستان) مبارزه کرده است؟ نه. بر عکس، او زنان را به حقارت کشانده است.
زنان کشورما از سوى دولتهاى طرفدارشوروی، که متحد يکى از د شمنان ايالات متحده شمرده ميشدند، مورد دفاع قرار گرفته بودند. پس ميبايست آنها را قربانى کرد. عليرغم هر چيز، نميشود گذاشت که حقوق انسانى مانع پيشروى هژمونى امريکا شود. حقوق زنان همانند کودکان عراقى است: مرگ آنها بهاى قدر قدرتى امريکا است. بدنبال مذاکرات بن، دو زن وارد دولت موقت شدند، دو تبعيدى، يکى از سازمان انقلا تي زنان و د يگرى از حزب د.خ ا. جمعيت اسلامى تحت فشار محاکم بين المللى حاضر به دادن امتيازاتى ميشود. به قضاوت آن بنشينيم. يکهفته بعد از تصرف کابل، يکى از سخنگويان اين حزب در شبکه جهانى تلويزيون بى بى سى اعلام ميکند که \"محدود يتهائى\" که براى زنان وجود داشت برداشته ميشود - بدون جزئيات بيشتر- و \"برقع ديگر اجبارى نخواهد بود: حجاب کفايت خواهد کرد.\" انگار که خواب ميبينيم. سئوال هميشه همانست: براى مردم چه چيز بد تر از جنگ است؟ گفتن اينکه جنگ براى زنان افغانستان مفيد است به اين معنى است که بهتر است آنها زير بمبها از گرسنگى يا سرما بميرند تا تحت سلطه طالبان زند گى کنند. مرگ بر انقياد ترجيح دارد: تفکرغرب براى زنان افغان چنين تصميم گرفته است. تصميمى که قهرمانانه ميبود اگر غربيان زند گى خود را به گرو ميگذاشتند و نه زند گى زنان افغانى را. شيوه غير مسئولا نه اى که در آن از بهانه \"آزادى زنان افغانى\" استفاده ميشود، نشاندهنده تفرعن غرب است که در اختيار گرفتن زند گى د يگران به ميل خود را حق خويش ميداند. اين حقى که غرب براى خود قائل است رفتار او با زنان افغانى، و عموما رفتار غالب با مغلوب را، به تمامى تعيين ميکند. يک اصل ساده اخلاق بين المللى را، که براى افراد نيز معتبر است، از نظر بگذرانيم: هيچکس حق گرفتن تصميمى، بويژه تصميمى قهرمانانه، را که ديگران هاى نتايج آنرا ميپردازند ندارد. تنها مردمى که جنگ به آنان تحميل شده ميتوانند بگويند که آيا اين جنگ به اين بها ميارزد. در حاليکه در اين مورد آنانکه تصميم به جنگ گرفتند مصايب آنرا تحمل نميکنند، و آنانکه مصايب جنگ را تحمل ميکنند تصميم به جنگ نگرفته اند. در حال حاضر زنان افغانى در سطح ميليونى در جاده ها، در چادرها، و در اردوگاهها ‌اند: نسبت به دوره پيش از آغاز جنگ، اکنون يک ميليون پناهنده بيشتر در خارج از مرزهاى افغانستان وجود دارد، و يک ميليون نفر در داخل کشور آواره‌اند. بسيارى در خطر مردن قرار دارند. بدون هيچ ضمانتى که اين \"فداکارى\" براى آنان حقوق بيشترى بهمراه بياورد. آيا ميتوان از فداکارى حرف زد، در حاليکه اين انتخاب خود شان نيست؟ يک جو شرافت ايجاب ميکند که متفقين از داد و هوار به اينکه اين مصائب را بخاطر رستگارى زنان بر سرشان مياورند احتراز کنند. به اين تظاهر نکنند که بخاطر آزادى آنهاست که حق انتخاب سرنوشت، و حتى حق زند گى، را از آنان سلب ميکنند. از اينکه اين مورد به نمونه بازار‌گرم و موفقى تبد يل شود بايد ترسيد؛ فهرست کشورهائى که ائتلا ف متفقين عليه شرارت عزم جزم کرده است که نيکى را براى آنها بزور سلاح بهمراه آورد بلند است. و البته هر گونه شباهتى با وقايع تاريخى گذ شته، آنقد ر گذ شته که آوردن نام آنها هم امر از مد افتاده‌اى تلقى ميشود، هر گونه شباهتى با جنگهاى استعمارى يک تصادف محض است. جنگ با هدف انقياد و استثمار هرگز حقوق انسانى را پيش نخواهد برد. چرا که اين بمبارانها که بنام تمدن صورت ميگيرد بسيارى از اصولى را که همين تمد ن به آنها اقتدا ميکند نيز به فراموشخانه سپرده است. معاهده ژنو توسط امريکا و متحد ينش که ابتدا در جنايت با آنها هم دست بودند و اکنون در توطئه چينى‌هاى آمريکا شريک جرم اند، باطل اعلام شده است. ايالات متحده مقوله شبه‌- حقوقى تازه اى ابداع کرده، \"جنگند گان غير قانونى\" گوانتانامو که تحت پوشش هيچگونه حقوقى، نه ملى نه بين المللى نه محکومين جرائم عادى و نه محکومين جنگى، نيستند! آزاديهاى جمعى، فخر دموکراسى‌ها ، لغو شده‌اند؛ حق بين الملل تا حد مرگ مجروح است - ‌پيکر بزرگ در حال احتضار سازمان ملل بر آن شهاد ت ميدهد. تنها يک همکارى واقعى و مسالمت آميز ميان ملتها موجب پيشرفت حقوق انسانى خواهد شد. اين امر در دستور نيست، بر ماست که آنرا در د ستور بگذاريم. پس از آشكار شدن رفتار بيرحمانه طالبان كه با استفاده از قوانين مذهبي هر بلائي را خواستند بر سر زنان افغانستان آوردند، به ناگهان رسانه هاي گروهي بورژوازي غربي شروع به افسانه سرائي كردند كه گويا يكي از اهداف احكام آمريكا “رها كردن” زنان افغانستان است. سركردگان نظام، يعني بوش و شريك كوچكش “به له ر” انگليسي، همسران خود را به اينطرف و آنطرف فرستادند تا در مورد اهميت پايان بخشيدن به استبداد و حتي “متوقف كردن ستم بر زنان افغانستان” سخن درآئي كنند. اينها همان كساني هستند كه طالبان مرتجع را از طريق سازمان سيا و نوكرانشان در پاكستان آفريدند و در افغانستان به قدرت رساندند. اينان كساني هستند كه وقتي طالبان زنان را از مشاغل محروم و در خانه زنداني كردند يا بخاطر زير پا گذا ردن قوانين “منكرات و تقوا” به زير شلا ق كشيد ند و اعدام كردند، حتي زمزمه معترضانه ای نكردند. اينها كساني هستند كه در عرض پانزده سال ميليونها دالر خونين رامستقيما و يا از طريق بن لاد ن و ديگر خاد مين سعودي شان صرف تقويت طالبان و د يگر جنگ سالاران ا رتجاعي و نيروهاي “مقاومت” ضد زن، در افغانستان كردند. كشف ناگهاني ستمهائي كه بر زنان افغانستان رفته است، از سوي اينان نه عوامفريبي كه جنايت است. در واقع همين مجاهديني كه امروز زير چتر حمايتي آمريكا به قدرت رسيده اند وقتي در سال 1992 بر مسند حكومت قرار گرفتند با كار زنان در بيرون از خانه مخالفت كردند و حجاب خفقان آور كه سر تا پا را مي پوشاند، را اجباري نمود ند. كرزي در افغانستان، و د يگران كه در بن آلمان گرد آورده و بر حكومت گماردند، با طالبان فرقي ندارند. عين هم هستند. زماني كه خبرنگاران از كرزي درباره سياست حكومت جد يد براي زنان پرسيد ند وي جواب داد: “ما مسلمان هستيم و اصول و رفتار اسلامي را به كار خواهيم بست”. هر چند برخي از افراطي ترين قوانين ضد زن را ملا يمتر كرده اند اما اين تغييرات بسيار فرعي است و تنها وضع شمار اند كي از زنان شاغل در شهرهاي بزرگ را ممكنست بهتر كند. حكومت جديد افغانستان هيچ نقشه و قصدي براي عوض كردن وضعيت اكثريت زنان كه فقير و روستائي هستند ندارد. هر كسي نگاه كند حتما مي تواند مناسبات اجتماعي نهفته در روابط ميان زن و مرد، ميان ستمديده و ستمگر را ببيند. انقياد و تحت ستم بودن زنان افغانستان عميقا در بافت نيمه فئودالي عقب مانده خود جامعه افغانستان تنيده شده است. امريكائي و كماندوهاي بريتانيائي، هزاران زن افغانستاني را كه قرار بود “نجات” دهند، نداد ند. تنها خود زنان و نيروهاي دموكراتيك نوين افغانستان مي توانند اين بافت نيمه فئودالي غير قابل تحمل كه گلوي زنان را مي فشرد، نابود كنند و مناسبات اجتماعي را د گرگون كنند. آمريكا رژيمهائي را كه دوست ندارد يا با نقشه هايش نمي خواند، سرنگون مي كند؛ براي كسب حداكثر سود در جهان سوم، كارگران زن را بيرحمانه با مز دهاي بخور و نمير به بيگاري مي كشد؛ ارتش آمريكا در هر بخش از جهان سوم كه براي “استراحت و تجديد قوا” لنگر مي اندازد زنان بومي را به برد گان جنسي سربازان آمريكائي تبديل مي كند (زنان كوريا، پاناما، تايلند، يا حتي اوكي ناواي جاپان از تعرضات جنسي سربازان آمريكائي در امان نبوده اند):
آري اينها نشان مي دهد كه بهبود وضع زنان جهان چقد ر مشغله فكري آمريكا است! از زنان فيليپيني بپرسيد كه احساس شان نسبت به بازگشت سربازان آمريكائي چيست! امپرياليستهاي غربي مي توانند چند دالر خونين براي تعمير شيشه هاي مدارس كه در اثر بمباران افغانستان شكسته بفرستند. شايد چند دختر شهري بتوانند در آنجا درس بخوانند! اما امروز علاقه و منافع امپرياليستها نسبت به برابري زنان بيشتر از ديروز كه طبق اعتراف خودشان زنان، كود كان و اهالي غير نظامي روستاهاي افغانستان را جزو “آماج نظامي مشروع” يا “قربانيان اجتناب ناپذ ير” محسوب مي كردند، نيست. هدف آمريكا آنست كه اين منطقه و ديگر مناطق بي ثبات جهان را بزير كنترل در آورد. آنها پا به پاي عرياني و وقاحت شگفت آور در تجاوز نظامي، بر توهمات نيز دامن مي زنند و به هر گوشي كه مايل به شنيدن است زمزمه مي كنند كه نظام امپرياليستي آنها در عين حال كه د ست به اين جنايات مي زند مي تواند حقوق دموكراتيك و ترقي و پيشرفت براي توده هاي تحت ستم به همراه بياورد؛ “حقوق و ترقي” براي توده هائي كه شرايط دهشتناكشان محصول ماهيت بيرحم و جنايتكار خود امپرياليستها و دلالان بومي شان است.
January 10th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات